قرآن هدیه ی الهی

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا

قرآن هدیه ی الهی

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا


3.ادلّه دیدگاه چهارم و بررسى آن

با توجه به اینکه دیدگاه سوم و چهارم به یکدیگر نزدیک‏اند و دیدگاه سوم به نظر نگارنده به صواب نزدیک‏تر است، ذکر دلایل دیدگاه چهارم و نقد و بررسى آن را مقدم مى‏داریم.
دیدگاه چهارم چنان‏که گذشت مدعى آن است که دین و حکومت به هم در آمیخته‏اند، و آنچه براى اداره حکومت مطلوب نیاز است-از خط مشى‏هاى کلى، اصول، اهداف، برنامه ریزى، انتخاب مجرى عالى حکومت و شکل و ساختار حکومت-نیز در مجموعه متونى دینى به ودیعت گذارده شده است.لذا دلایل این گروه بدین شرح بررسى مى‏شود:

الف)آیاتى که اقامه قسط و عدل را هدف غایى رسالت مى‏دانند

درآیه 25 سوره حدید مى‏خوانیم:
لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للنّاس و لیعلم اللّه من ینصره و رسله بالغیب انّ اللّه قوى عزیز.
این آیه، به غایت اجتماعى ارسال پیامبران که اقامه قسط است اشاره دارد؛بینات، کتاب، ترازو و در نهایت حدید، همه مجموعه منسجمى را براى اداره حکومت به وجود مى‏آورد و این همه براى برقرارى قسط و ضمانت اجرایى آن است.امام خمینى، در توجیه استدلال به این آیه‏ مى‏فرمایند: 1
تمام انبیاء از صدر بشر و بشریت، از آن وقت که آدم(علیه السلام)آمده است تا خاتم انبیاء بر این بوده است که جامعه را اصلاح کند و فردا را فداى جامعه مى‏کردند، ما فردى بالاتر از خود انبیاء نداریم، این فردها خودشان را فدا مى‏کردند براى جامعه.خداى تبارک و تعالى مى‏فرماید که انبیا، را فرستادیم، بیّنات به آنها دادیم، میزان به ایشان دادیم و فرستادیم؛«لیقوم النّاس بالقسط»غایت این است که مردم قیام به قسط کنند، عدالت اجتماعى در بین مردم باشد.ظلم‏ها از بین برود، به ضعفا رسیدگى شود، قیام به قسط شود.دنبالش هم فرمود:«و انزلنا الحدید» تناسب این چیست؟تناسب این است که این اهداف باید با حدید انجام گیرد.با بیّنات، با میزان، با حدید.
«فیه بأس شدید»؛یعنى اگر چنانچه شخص یا گروه بخواهند جامعه را تباه کنندیک حکومتى را که حکومت عدل است تباه کنند، با بیّنات باید با آنها صحبت کرد، اگر نشنیدند با موازین عقلى، اگر نشیدند با حدید.
گرچه در این کلام، اقامه قسط وظیفه پیامبران نیست و آن وظیفه مردم است و در آیه شریفه نیز به جاى‏«لیقیموا النّاس بالقسط»، آمده است:«لیقوم النّاس بالقسط»، ولى یقینا مجموعه به ودیعت گذاشته شده در دین، برنامه اجراى حکم به قسط است.
دیدگاه ناقدانه برخى نویسندگان معاصر نسبت به بعضى برداشت‏ها از آن آیه این‏گونه است:
دکتر حائرى معتقد است: 2
فرستادن رسولان، تنها به خاطر تعلیم و آموزش عالى عدالت است تا مردم از این آیات بیّنات رهنمودهاى کتبى و دستیابى به معیارها و میزان‏هاى راستین شاهین عدالت، آگاهى و تعقل خود را سرشار سازند، آن‏گاه خود به عدل و داد قیام آگاهانه نمایند.
بنابراین خوب معلوم مى‏شود که قیام به عدل و اجراى عدالت و انتظامات که دقیقا به معناى برقرارى یک حکومت مسئول براى تدبیر امور مملکتى است، به عهده خود مردمان واگذار شده است و وظیفه اجرایى آنان در شأن نزول و مقام و منزلت رفیع این رهبران الهى نیست؛زیرا مرحله اجراى تکلیف عدل که همان سیاست و تدبیر امور و آئین کشور دارى است مطلبى نیست که بتوان از تجزیه و تحلیل ماهیت نبوت و امات به دست آورد یا از لوازم آن استنباط نمود.
مهندس بازرگان نیز مى‏نویسد: 1
معنى و منظور آیه، آن‏طور که بعضى‏هاى تصور و تبلیغ کرده‏اند، این نیست که مردم و دیگران را براى مبارزه با ظلم، استبداد و استکبار یا بسط عدالت و دیانت در دنیا بسیج نماید، بلکه خود مردم در اخلاق و رفتارشان عامل به عدالت و قسط باشند.
خدا جلوگیرى از ظلم و دفاع از امنیت و آبادانى یا از دین و دیانت را بر عهده خود مردم گذارده و نصرت و پیروزى را در همین حرکت مردم قرار داده است.
در پاسخ به این اشکال باید گفت قیام به قسط را در آیه شریفه مى‏توان به دو شکل تفسیر کرد.اول:قیام به قسط به معناى وسیع آنکه مطابق این معنا، تنها یکى از افراد قیام به قسط، حکومت عادل است و افراد دیگر آن عبارت است از امانت دارى تک تک مکلّفان، مواسات و یارى مظلومان و خلاصه انجام دادن همه واجبات و ترک همه محرمات و این وظایف، به حسب زن یا مرد بودن افراد و گروه‏هاى مختلف، متفاوت است چون مصادیق عدل در بین مردم مختلف است.مطابق این تفسیر چون آیه به عدد مکلّفان انحلالى است، معناى آن‏چنین مى‏شود:«هدف انبیا از آوردن بیّنات، کتاب و میزان آن است که هر انسانى آنچه از عدل و قسط به عهده دارد باید انجام دهد.»
اما آیه شریفه در صدد تعیین مصداق قسط براى هر مکلّفى نیست، بنابراین تعیین نمى‏کند حکومت عادل که یکى از مصادیق قسط است وظیفه کیست، آیا وظیفه همه مردم از طریق انتخابات است یا وظیفه پیامبر، امام و سپس فقیه یا وظیفه فرد دیگرى است.آیه این معنا را روشن نمى‏کند و بیان آن خارج از عهده آیه شریفه است.
دوم:مقصود از اقامه قسط درآیه شریفه، به قرینه ذیل آنکه مى‏فرماید«و انزلنا الحدید فیه بأس شدید»، و اشاره به قوّه قاهره دارد، اقامه حکومت عادل است؛و در این صورت معناى آیه شریفه چنین مى‏شود:«همه انسان‏ها موظف به اقامه حکومت عادل‏اند»، ولى دلالتى بر ادعاى مستدل که مى‏گوید حکومت حق مردم است و آن را به هر کس که بخواهند مى‏دهند ندارد چون آیه تنها دلالت دارد بر اینکه اقامه حکومت، وظیفه مردم است؛ زیرا خداوند مستقیما حکومت را اعمال نمى‏کند بلکه حتى بنابر پذیرش ولایت نبى یا امام، باز هم اقامه حکومت و تنفیذ خارجى آن به عهده مردم است و به همین دلیل بود که وقتى مردم در زمان حضرت امیر(علیه السلام) ولایت او را تنفیذ نکردند، ایشان مدت‏ها خانه نشین شدند.در نتیجه باید گفت:
1.غایت رسالت انبیا، صرفا جنبه‏هاى معنوى و ملکوتى و اخروى نبوده است بلکه برقرارى عدالت اجتماعى در جامعه یکى از مهم‏ترین غایات ارسال رسولان الهى است.
2.از وابستگى محتواى رسالت(کتاب و میزان)و ضمانت اجرایى آن‏ (حدید)به قیام به قسط، به دست مى‏آید که ره آورد مضامین کتاب و سنت، مردم را در عرصه‏هاى مختلف براى برقرارى قسط یارى مى‏رساند.این همان چیزى است که به عنوان احتواى دین بر حکومت، فى الجمله یا بالجمله، مطرح شد؛گرچه در این آیه احتواى بالجمله ثابت نمى‏شود.
3.این آیه ضرورت حکومت را براساس تعالیم اسلامى ثابت مى‏کند ولى درباره منشأ مشروعیت حکومت اسلامى، ساکت است و مشروعیت الهى را براى حکومت ثابت نمى‏نماید.اشاره به پشتوانه«حدید»نیز براى برقرارى قسط در جامعه، قرینه بسیار مناسبى محسوب مى‏شود.

ب)آیات دال بر جامعیت، جهان شمولى و خاتمیت دین

این استدلال مبتنى بر اثبات سه قضیه موجبه کلیه است.در صورتى که اثبات شود قرآن کریم و پیامبر خاتم همه چیز را براى همه عصرها و در پهناى گیتى آورده‏اند نتیجه آن مى‏شود که نه تنها در سیاست که در حوزه‏هاى دیگر نیز با داشتن قرآن، از غیر آن بى نیاز مى‏شویم.در اثبات این سه قضیه کلیه تنها در یک مورد نیاز به بحث داریم ولى در دو مورد آن، یعنى براى همه زمان‏ها بودن(فرا زمانى)و براى همه مکان‏ها بودن(فرا مکانى)سیاست و قرآن تردید نیست.مثلا در آیات شریفى وارد شده است:«یا ایّها لنّاس انّى رسول اللّه الیکم جمیعا»(اعراف/158)؛«ان هو الاّ ذکر للعالمین» (انعام/90، یوسف/104)؛«و ما هو الاّ ذکر للعالمین»(قلم/52)؛«تبارک الّذى نزّل الفرقان على عبده لیکون للعالمین نذیرا.»(فرقان/1)
با توجه به مفهوم«عالمین»، فرا مکانى و فرا زمانى بودن رسالت و قرآن روشن مى‏شود.راغب اصفهانى در معناى عالم مى‏نویسد:«عالم است براى فلک و پیرامون آن از جواهر و اعراض و آن را جمع مى‏بندند(عالمین)، چرا که هر نوعى از انواع این فلک را نیز عالم گویند.مثل عالم انسان، عالم اب، عالم آتش.جمع آن بر نحو جمع سالم به این جهت است که از جمله عالم‏ها، عالم انسان است و او را غلبه داده‏اند.از ابن عباس نقل شده است که مقصود از عالم، اصناف مخلوقات ملک و جن و انس است، فقط، و از(امام) جعفر بن محمد(علیهما السلام)نقل شده است که مراد از عالمین، همه مردم‏اند و هر یک را عالمى قرار داده است.و در نتیجه جمع آن بر ناس دلالت مى‏کند.» 1
اما مهم این است که آیا محتواى قرآن نیز همه چیر، کل علوم، همه روش‏ها و تمام ساختارهاى مطلوب و...را ارائه مى‏دهد یا نه؟در این زمینه آیاتى وجود دارد که بررسى اجمالى آنها مطلوب به نظر مى‏رسد:
-و یوم نبعث فى کلّ امّة شهیدا علیهم من انفسهم و جئنابک شهیدا على هؤلاء و نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکلّ شى‏ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمین.(نحل/89)
-و ما من دابّة فى الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الاّ امم امثالکم ما فرّطنا فى الکتاب من شى ثمّ الى ربّهم یحشرون.(انعام/38)
-و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الاّ هو و یعلم ما فى البرّ و البحر و ما تسقط من ورقة الاّ یعلمها و لا حبّة فى ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الاّ فى کتاب مبین.(انعام/59)
-ما کان حدیثا یفترى و لکن تصدیق الّذى بین یدیه و تفصیل کلّ شى و هدى و رحمة لقوم یؤمنون.(یوسف/111)
-و کلّ شى فصّلناه تفصیلا.(اسراء/12)
-ثمّ اتینا موسى الکتاب تماما على الّذى احسن و تفصیلا لکلّ شى‏ء و هدى و رحمة لعلّهم بلقاء ربّهم یؤمنون.(انعام/154)
-و کتبنا له فى الالواح من کلّ شى‏ء موعظة و تفصیلا لکلّ شى‏ء فخذها بقوّة و أمر قومک یأخذوا باحسنها سأوریکم دار الفاسقین. (اعراف/145)
البته بعضى از این آیات درباره کتاب آسمانى پیامبر خاتم نیست و راجع به کتب آسمانى پیشین است(مانند دو آیه اخیر)، ولى ذکر همه آنها براى این است که از تشابه تعبیر در این آیات بتوانیم در بررسى نظریه استفاده کنیم.
قبل از طرح دیدگاه‏هاى مختلف و استدلال به آیات، توجه به بعضى از روایات ذیل آیه نخستین شایسته است:
امام صادق علیه السلام:ان اللّه تبارک و تعالى انزل فى القرآن تبیان کل شى‏ء حتى و اللّه ما ترک شیئا یحتاج الیه العباد حتى لا یسطیع عبد یقول لو کان هذا انزل فى القرآن الا و قد انزل اللّه فیه. 1 [امام صادق (علیه السلام)فرمود:خداوند در قرآن همه چیز را از آنچه بندگان بدان نیازمندند وانهاد تا جایى که بندگان نتوانند ادعا کنند که خدا چیزى را در قرآن نفرستاد، مگر اینکه در قرآن نیز چیزى نازل شده باشد.]
امام صادق(علیه السلام):ما شئى الا فیه کتاب و سنة. 2 [امام صادق (علیه السلام)فرمود:هیچ چیزى نیست مگر اینکه آن در کتاب و سنت هست.]
امام صادق(علیه السلام):ما من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فى کتاب اللّه عز و جل و لکن لا تبلغة عقول الرجال. 3 [امام صادق (علیه السلام)فرمود:هیچ چیزى نیست که دو نفر در آن اختلاف کنند مگر آنکه ریشه آن در کتاب خدا هست و عقل و ادراک مردم به آن نمى‏رسد.]
امام صادق(علیه السلام):کتاب اللّه فیه نبأ ما قبلکم و خیرما یعدکم و فصل ما بینکم و نحن نعلمه. 4 [امام سادق(علیه السلام)فرمود:در کتاب خدا خبر پیشینیان شما و اختلافتان هست و فصل الخطاب آنچه بین شما است، و ما آن را مى‏دانیم.]
تقریب استدلال با توجه به مجموع آیات، این‏گونه است:برخى با توجه به آیات و روایاتى که گذشت و با عنایت به عباراتى از آنها، نظیر«کل شى‏ء» یا«ما فرطنا فى الکتاب من شى‏ء»و یا«لا رطب و لا یابس»، قرآن کریم را مشتمل بر همه چیز دانسته‏اند.
یکى از این عرصه‏هایى که قرآن آن را در بر دارد عرصه سیاست و حکومت است؛پس آنچه در این حوزه مورد نیاز است، مى‏تواند از قرآن کریم قابل برداشت باشد.غزالى دراین‏باره مى‏نویسد: 1
این علوم، چه آنهایى که ما شماره کردیم و چه آنهایى که بر نشمرده و یاد نکردیم، ریشه‏شان از قرآن خارج نیست چرا که همه اینها از دریاى واحدى، از دریاهاى معرفت اللّه، سر چشمه گرفته‏اند و آن دریاى افعال است.
و گفتیم که این دریایى است که ساحلى ندارد:«و ان البحر لو کان مدادا لکلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفد.»پس از افعال الهى«از دریاى افعال»شفا و مرض است که خداوند از قول ابراهیم حکایت مى‏کند که: «و اذا مرضت فهو یشفین.»
ابن مسعود نیز گفته است: 2
خداوند در قرآن هر علمى را نازل کرده و هر چیز را براى ما بیان فرموده است.
آیا مى‏توان از این آیات چنان برداشتى داشت؟در پاسخ مى‏گوییم:
اولا:دربعضى از آیات یاد شده:کلمه کتاب به معناى قرآن منزل نیست بلکه کتاب به معناى لوح محفوظ نیز آمده است و آیه 59 سوره انعام چنین است.
ثانیا:فهم حوزه عموم و اطلاق، نیازمند دقت در کیفیت بیان، نوع متکلّم و مخاطب و هدف بیان است.اگر در جنگل، دو شکارچى یکدیگر را بینند و آن‏که از شکار برمى‏گردد به دیگرى بگوید امروز همه چیز در جنگل وجود دارد، حتما مرادش همه حیواناتى است که شکار مى‏شوند و هرگز نمى‏تواند مقصود او همه نوع شیرینى، نوشیدنى، خوردنى و...باشد.
بر همین اساس باید گفت قرآن نیز کتاب هدایت است:«ذلک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتّقین»(بقره/2)، و پیامبران الهى نیز به هدف تعلیم و تزکیه مردم و اقامه دادگرى مبعوث شده‏اند.بنابراین نمى‏توان کتابى را که دستور کار پیامبر(ص)است، داراى عمومیتى دانست که بتواند جزئیات و کلیات هر رشته و دانشى را بازگو کند.البته امکان دارد که کسى حوزه سیاست را وابسته به هدایت انسان بداند اما سؤال آن است که آیا در حد کلیات و بعضى از اصول ضرورى، زمینه هدایت را مشخص مى‏کند؟یا پاسخ آن است که:براى رسیدن به هدایت باید تمام جزئیات خط مشى‏ها و نهادها و راهکارها نیز در قرآن وجود داشته باشد؟در قسم اخیر، محل تردید است و، در نتیجه، آیه شریفخ نمى‏تواند بر مطلوب دلالت کند.
درباره آیاتى که ذیل آیه نقل شده است نیز بعضى هم مضمون کتاب است و لذا همان پاسخى که درباره برداشت از کتاب طرح گردید، اینجا نیز صادق است(مثل روایت«ما من شى‏ء الا فیه کتاب او سنة»).نکته دیگر اینکه این روایت احتمالا اشاره مى‏کند که تنها ائمه مى‏توانند این امور را از قرآن استخراج کنند و دیگران را قدرت فهم و استخراج آنها نیست.این‏روایات به نوعى به بحث«بطون قرآن»اشاره دارد ولى نهایت اینکه آنچه از مفاهیم قرآن نصیب عموم جامعه اسلامى مى‏شود بر همه چیز و در همه حوزه‏ها دلالت ندارد.
در هر صورت این دلیل گرچه مى‏تواند نشانگر اشتمال قرآن و رسالت بر امورى باشد که در راه سعادت انسان مفید و ضرورى است ولى عمومیت بیش از را، آن‏گونه که مورد نظر مستدل است، نمى‏رساند.
در دیدگاه اندیشمندان نیز نظر پیش گفته تأیید مى‏شود.چنان‏که ابن حزم اندلسى معتقد است: 1
قیاس و تفسیر به رأى در دین مباح نیست، چرا که آیاتى چون‏«ما فرطنا فى الکتاب من شى‏ء»و«تبیانا لکل شى‏ء»و«لتبین للناس ما نزل الیهم» و«الیوم اکملت لکم دینکم»، دال بر بطلان قیاس و رأى است.
علامه طباطبئى نیز مى‏نویسد: 2
در قرآن مجید نسبت به هر آنچه سعادت دنیایى و آخرتى انسان متوقف بر معرفت آن است کوتاهى نشده است؛خداى تعالى در جاى دیگر مى‏فرماید:«و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى‏ء.»
و صاحب مجمع البیان آورده است: 3
در معناى کتاب(در آیه شریفه‏«ما فزطنا فى الکتاب من شى‏ء»)چند تفسیر متفاوت یاد شده است:اول آنکه کتاب، قرآن است؛چرا که در آن تمام آنچه در امور دینى و دنیایى بدان نیازمندیم ذکر شده است، یا به طور مختصر و یا به گونه مفصل که موارد مجمل را پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم)بیان کرده و خداوند نیز ما را به حکم آیه‏«ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نها کم عنه فانتهوا»، به اطاعت از وى فرمان داده است.
از آنچه نقل شد مستفاد مى‏شود که اصولا هیچ یک از علما از مفهوم کلیت قرآن، چیزى را جز هدایت امور دینى و اخروى یا هدایت در امور دنیوى برداشت نکرده است.بعضى نیز هدایت تفصیلى را به بیان پیامبر وا نهاده‏اند.

ج)حکومت و رهبرى، جزء متمم دین و رسالت قلمداد شده است

به لحاظ تاریخى و از منظر شیعه، وصایت امیر مؤمنان انکار ناپذیر است و شواهد و نقل‏هاى تاریخى متواترى دراین‏باره وجود دارد که در کتاب‏هاى متعددى جمع‏آورى شده است.آنچه مى‏تواند در اینجا مورد توجه قرار گیرد، وابستگى نصب جانشین و محتواى رسالت است.بر طبق آیات قرآن کریم، ولایت و جانشینى امیر مؤمنان مکمل دین و بلکه محور رسالت است. در این خصوص به دو آیه قبل و بعد از واقعه غدیر خم اشاره مى‏کنیم؛پیش از این واقعه و در حالى که پیامبر اکرم نسبت به اجراى آن تردیدى جدى داشت، آیه 67 سوره مائده نازل شد:
یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه یعصمک من النّاس انّ اللّه لا یهدى القوم الکافرین.
و پس از نصب و اعلام خلافت امام على(علیه السلام)بود که این آیه نازل گردید:
الیوم أکملت لکم دینکم و اتتمت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا.(مائده/3)
براساس نظر عالمان و مفسّران شیعه، که قراین متعددى نیز آن را تأیید مى‏کند، این دو آیه درباره واقعه غدیر خم نازل شده است.بعضى از محققان ذکر کرده‏اند که از طرق فریقین این مطلب نقل شده است. 1 ولى بعضى از اهل سنت در آیه قبل مى‏گویند که‏«بلّغ ما انزل الیک»، مجموعه پیام وحى است و یا اینکه درباره‏«الیوم»، روز بعثت را ذکر کرده‏اند. 2
در روایت صحیحه از امام باقر(علیه السلام)نقل شده است: 1
و کانت القریضه تنزل بعد الفریضة الاخرى و کانت الولایة آخر الفرائض فانزل اللّه عز و جل:الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتىو قال ابو جعفر لیقول اللّه عز و جل:لا انزل علیکم بعد هذه فریضة قد اکملت لکم الفرائض.
[واجبات یکى پس از دیگرى نازل مى‏شد و آخر آنها ولایت بود که درباره آن خدا نازل کرد:الیوم اکمت...، و هم او فرمود:خداوند متعال مى‏گوید:پس از این واجب، واجب دیگرى را نازل نمى‏کنم، چرا که فرایض کامل شد.]
در مجمع البیان آمده است هنگامى که این آیه بر پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم)نازل شد، آن حضرت فرمود: 2
اللّه اکبر على اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتى و ولایة على بن ابى طالب من بعدى.
[اللّه اکبر بر کامل شدن دین و اتمام نعمت خدا و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت على بن ابى طالب پس از من.]
علامه طباطبائى نیز در شرح آن آیه مى‏نویسد: 3
خلاصه معناى آیه این است که:امروز(روزى که کافران از دین شما مأیوس گشتند)من تمام معارف را براى شما کامل گردانیدم.با واجب کردن ولایت، نعمت خود را بر شما کامل کردم که همان ولایتى است که اداره امور دینى و تدیر آن است.پس نبوت مادام که نصب ولایت امر، بعد از نبى صورت نگیرد ناقص است.
در هر صورت آیه شریفه ولایت براساس برداشت مشهور شیعه که بر ولایت سیاسى نیز دلالت دارد با ضمیمه آیات یاد شده، نشانگر آن است که این نصب وصایت جزء دین بود و دین مشتمل بر حکومت است.البته این دلیل تنها بر اشتمال فى الجمله دین بر حکومت-که تجلّى آن در اینجا نصب رهبر جامعه اسلامى است-دلالت دارد ولى در اینکه آیا شکل و ساختار و جزئیات مورد نیاز در حکومت در عصرهاى بعدى، در دین به ودیعت گذاشته شده است یا نه، دلالتى ندارد.به تعبیرى این دلیل بیش از آنکه دلیل دیدگاه چهارم باشد، براى اثبات دیدگاه سوم به کار مى‏رود.

د)ملازمه خطابات عمومى قرآن با حکومت دینى

یکى ادلّه پیوند دین و حکومت، توجه به لوازم آیاتى است که وظایفى را به عهده جامعه گذارده است.روشن است که اگر به دید فلسفى بنگریم جامعه، هویتى جداى از تک تک افراد ندارد ولى در نزد اندیشمندان، هویت ویژه جداگانه‏اى نیز دارد.
قرآن کریم واجبات و تکالیفى را بر دوش جامعه جامعه نهاده است که امت اسلامى مخاطب آنهایند و بعضى از آن تکالیف را در آیاتى مى‏توان یافت:
و قاتلوا فى سبیل اللّه الّذین یقاتلونکم و لا تعتدوا.(بقره/190)
و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما على الاخرى فقاتلوا تبغى حتّى ء الى امر اللّه فان فائت فاصلحوا بینهما بالعدل و اقسطوا انّ اللّه یحبّ المقسطین.(حجرات/9)
و اعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخیل ترهبون به عدوّ اللّه و عدوّکم.(انفال/60)
و لتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر.(آل عمران/104)
و السّارق و السّارقة فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالا من اللّه. (مائده/38)
آیت اللّه منتظرى دراین‏باره مى‏نویسد: 1
و بیش از آنچه ذکر شد تکالیفى داریم که مخاطب آن‏جامعه و با لحاظ مصالح جامعه صادر شده است و اجراى آن ناچار متوقف بر وجود عده‏اى است که براى آن کار ممحض و قدرت تمرکز داشته باشند. بنابراین‏جامعه اسلامى باید دولت مقتدرى را تشکیل دهد و این مهم را بدان واگذارد.
بررسى:این دلیل لا جرم بر لزوم حکومت در جامعه اسلامى دلالت دارد و از این جهت توجه دین به موضوع سیاست و حتى به طور خاص حکومت را مى‏رساند ولى در اثبات نظریه چهارم با مشکل مواجه است؛چرا که مى‏تواند حکومتى تشکیل شود که قسمت عمده کار آن با مردم باشد و در عین حال به آن امور نیز رسیدگى کند.پرداختن بدان امور مساوى وجود تمام ساختارها، شکل و جزئیات حکومت در دین نیست.

ه)وجود احکام خاص، نهادهاى ویژه و راهبردهاى جزئى سیاسى

در قرآن کریم موارد متعددى از احکام خاص(مانند احکام حدود، دیات، قصاص و...)و به طور کلى احکام جزایى و قضایى وجود دارد.وجود نهادهایى چون نهاد امر به معروف و نهى از منکر و تحریض به آمادگى‏هاى نظامى در برابر دشمن و جهاد با کفار و منافقان و...نیز انکار نا پذیر است.
دینى که به این امور پرداخته است نه تنها در سیاست و حکومت مداخله کرده بلکه خود جزئیات لازم را ذکر نموده است و در نتیجه حد اکثر لازم در حوزه حکومت از سوى دین تأمین مى‏شود.
این دلیل را مهندس بازرگان انتقاد مى‏کند و مى‏گوید: 2
اگر در قرآن مى‏بینیم مثلا درباره ارث، نکاح و طلاق و مناسبات خانوادگى، آن همه دستورهاى دقیق و احکام تفصیلى آمده، براى آن است که راه‏هاى نفوذ شیطان در اجتماعات و امکان ظلم مردم در حق یکدیگر و مرکوب شیطان شدن و از خدا و سعادت عقبى دور ماندن انسان‏ها بسته شود.(مثلا در باب قصاص)اگر قرار بود غرض از این حدود و احکام، نظام و امنیت جوامع در کشورها باشد پشت سر آنها عفو و استثناى«فمن تصدق به فهو کفارة له»نمى‏آمد.در قرآن همچنین با تقابل عادلانه و تفصیل و تحلیل بیش ترى چنین آمده است:«یا ایّها الّذین امنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى الحرّ و العبد بالعبد و الانثى بالانثى فمن عفى له من اخیه شى‏ء فاتّباع بالمعروف و اداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربّکم و رحمة فمن اعتدى بعد ذلک فله عذاب الیم، و لکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب»(بقره/178 و 179).به این ترتیب براى جلوگیرى از تعدى و تلافى گرى بى حد و اندازه ظالمانه...، در قرآن‏چنین دستورهاى ظاهرا قضایى، اجتماعى و حکومتى صادر شده است تا دیندار در اثر خشم و عصبیت، فرسنگ‏ها از راه خدا به راه شیطان بر نگردد و از سعادت جاویدان محروم نشود.
ایشان در جاى دیگر با قبول بعضى از آثار سیاسى احکام، آنها را آثار فرعى اعلام مى‏کند. 1
پاسخ:روشن است که توصیه عفو به صاحب حق هرگز منافاتى با قانون گرایى در مصدر قدرت ندارد و این واقعیتى است که با زمنیه قصاص، مردم به عفو ترغیب شده‏اند ولى در موارد دیگر، مانند حدود شرعى هرگز امر به عفو نشده است.
در ضمن، اینکه در بعضى از موارد براى رعایت دستورهاى الهى به اهداف اخروى و بلند مدت اشاره شده باشد منافاتى با اهداف کوتاه مدت ندارد و اصولا این از امتیازات احکام اجتماعى اسلام است که جداى از آثار، مقصود دنیوى زمینه ارتقاى معنوى را فراهم مى‏سازد و به اهداف اخروى نیاز عامل را نایل مى‏کند.
با توجه به این موارد به نظر مى‏رسد این آیات دلیل خوبى بر مداخله دین در امر حکومت و سیاست است ولى اینکه آیا این مقدار، دلیل بر پرداختن به همه جزئیات هست یا نه؟پاسخ ما منفى است.

4.نظریه سوم

در بررسى نظریه چهارم، گرچه اطلاق موجود در این دیدگاه اثبات نشد اما توجه فى الجمله دین و قرآن به حوزه مسائل حکومتى و طرح بعضى از جزئیات لازم تصدیق و تأیید شد؛چیزى که همان نظریه سوم و رأى گزیده و منتخب محقق است.براى اینکه دیدگاه سوم بهتر و کامل تر اثبات شود بحث‏هاى عینى در ادامه مى‏تواند شواهد خوبى براى تبیین آن باشد.ادلّه این نظریه، به طور کلى، پذیرفتن ادلّه دیدگاه چهارم با حذف اطلاقات و عمومات یا تعمیم‏هایى است که در بخش قبل بطلان آن ثابت گردید.تفصیل بیش تر در این بخش ضرورى به نظر نمى‏رسد.

  • خانم شهیدانی

قرآن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی